سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، یاری می رساند، حکمت ره می نماید . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :8
کل بازدید :7040
تعداد کل یاداشته ها : 19
04/3/18
12:9 ص
همسرم با صدای بلندی گفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود….ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم، چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید…. آوا مکث کرد.بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم، قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودنعصبانی بودم.وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد.همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت، من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.تقاضای او همین بود.همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه. نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت، فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟آوا اشک می ریخت. و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش.مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟آوا، آرزوی تو برآورده میشه.آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام.چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعافوق العاده ست. و در ادامه گفت، پسری که داره با دختر شما میره پسر منه.اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده.نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشنمسخره ش کنن .آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو همنمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.سر جام خشک شده بودم. و… شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من، تو به من درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.!!! اره دادا اگه نمیدونی بدون!!!



زنجیر عشق داستان عاشقانه ی زیبا

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمیگشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود .اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد, زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟"و او به زن چنین گفت: " شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد¸همونطور که من به شما کمک کردم.اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی¸باید این کار رو بکنی.نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!" چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست¸واحتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید. وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود ، درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود. وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود.در یادداشت چنین نوشته بود:" شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد،همونطور که من به شما کمک کردم. اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی،باید این کار رو بکنی.نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!". همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر میکرد به شوهرش گفت :"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه داستان عاشقانه و رمانتیک خواندنی نهایت ابراز عشق یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: ه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.


داستان زیبای عشق واقعی داستان زیبای عشق واقعی دخترک

شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. ....دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت. دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد. در 19 سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد. روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد. دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود. دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد. زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست... و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد. ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید. زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و 20 درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟ پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد. چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت. مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟ پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد


عاشقانه ترین داستان(عشق...) پیر مرد عاشقانه ترین داستان(عشق...)

پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیل را پرسیدند.پیرمرد گفت...زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد! پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟ پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می‌دانم او چه کسی است...!


!!!شعر های عاشقانه نوشته شده توسط بهنام!!!

شعر های عاشقانه بسیار زیبا سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش. که مرگ من تماشاییست مرا در اوج میخواهی؟ اگر خواهی تماشا کن دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن در این دنیا که حتی ابر نمیگرید به حال من همه از من گریزانند تو هم بگذر ز حال من گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم به جز درخود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم (بخدا یه دنیا دلم گرفته) مرگ زندگی خسته ام از این زندان که نامش زندگیست پس قشنگی های دنیا دست کیست؟ باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست ساختم با درد تنهایی مگر تقدیر چیست؟ از این تکرار ساعتها از این بیهوده بودنها از این بی تاب ماندنها از این تردیدها نیرنگها شکها خیانتها از این رنگین کمان سرد آدمها و از این مرگ باورها و رویاها.... پریشانم ............. دلم پرواز می خواهد................. چارلی چاپلین به دخترش نوشت= تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدنت را عریان نکن. هرگز چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمیفهمد گریان مکن. قلبت را خالی نگاهدار و اگر روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن فقط یک نفر باشد و به او بگو= تو را کمتر از خدا و بیشتر از خودم دوست دارم زیرا به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز دارم... همه لرزش دست و دلماز آن بود که که عشق پناهی گردد، پروازی نهگریز گاهی گردد. آی عشق آی عشقچهره آبیت پیدا نیستو خنکای مرهمیبر شعله زخمینه شور شعله، بر سرمای درونآی عشق آی عشقچهره سرختت پیدا نیست. غبار تیره تسکین یبر حضور وهنو دنجِ رهائی، بر گریز حضور.سیاهی، بر آرامش آبیو سبزه برگچه، بر ارغوان آی عشق آی عشقرنگ آشنایت، پیدا نیست. چه روزایی بود قدیما با تو یه همبازی بودم قایم موشک چه حالی داشت همیشه من رازی بودم قدیما از زیر چشام دزدکی نگا میکردم جای دوری که میرفتی زود تو رو پیدامیکردم یه روزی بزرگ شدم چشمامو بستم تا بری وقتی پیدات بکنم داد بزنم بازنده ای تاکه بستم چشمامو دیدم شدی از من جدا من به اعتماد بچگی حتی نکردم یه نگا من که خیلی گشتمو چشمام ندید دیگه تو را چرا تو یار غریبه ها شدی ای بی وفا هنوزم امید دارم کم بشه این فاصله ها غریبه چشم بزاره شاید تو برگردی به ما........... گفته بودی تو و هیچکس... ولی من ساده انگار فراموش کرده بودم این روزها هیچکس هم برای خودش کسی است... من در این اوج تنهایی خواستم بوزم تا شاید در وزش بادها دیگران را شاد کنم اما نتوانستم. خواستم بوزم بدوم شاد باشم اما نتوانستم. گم راه بی راه در وسط جاده ی تنهایی مانده ام و کسی نیست مرا در یابد. فرصت من به اخر رسیده است. چشمانم دیگر سو ندارد. همه از من دورند. دور...دور. هیچکس مرا نمیبیند و اوج مرا درک نمیکند......... تعریف ایرانی ها از عشق= عشق سوتفاهمی است بین دو احمق...که با یک ببخشید تمام میشود... تعریف ایتالیایی ها از عشق= عشق یعنی ترس از دست دادن تو... تعریف اسپانیایی ها از عشق= عشق ساکت است ولی اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است... آره بارون میومد آره بارون میومدآره بارون میومد خوب یادمه، مث آخرای قصه، که آدم می ره به رویا، آره بارون میومد خوب یادمه... زیر لب زمزمه کردم، کی می تونه این دل دیوونه رو از من بگیره؟ اون قَدَر باشه که من این دل و دستش بدم و چیزی نپرسه، دیگه حرفی نمونه بعد نگاهش، آره بارون میومد خوب یادمه ... آره بارون میومد خوب یادمه، یه غروب بود روی گونه هات، دو تا قطره که آخرش نگفتی بارونه یا اشک چشمات، اما فرقی هم نداره، کار از این حرفا گذشته، دیگه قلبم سر جاش نیست، آره بارون میومد خوب یادمه، آره بارون میومد خوب یادمه ... خیلی سال پیش، توی خوابم دیده بودم تو رو با گونه ی خیست، اونجا هم نشد بپرسم بارونه یا اشک چشمات، اونجا هم نشد بپرسم ... فال مان هر چه باشد فال مان هر چه باشدباشــــــــــدحالمان را دریاب خیال کن " حافظ " را گشوده ای و می خوانی" مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید "یا" قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود " چه فرقی می کند ؟ فال نخوانده ی تو،منــــــــم گاهی آدمها می روند گاهی آدمها می روند نه برای اینکه دلایل ماندنشان کم شده بلکه به این دلیل که آنقدر کوچکند که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند او که رفتنی است ، بگذار برود . . . چه باک برای انسان ها همون قدر باش که برای تو هستن بیشتر که باشی ؛ باعث سو ء تفاهم میشه خدا جون میشه خدا جون میشه امشب تو منو تو بغل بگیری؟ جز شــاهــنامه که آخرش خوشه ... همه چی هــمیشه ؛ فقط اولــش خوشه ... ! من حتی شهامت خود کشی هم ندارم نفرین به تو که هر چه شهامت داشتم رو گرفتی اون رفته کجا نمیدونم گفت : میخوام برات یادگاری بنویسم گفتم : کجا ؟... گفت : روی قلبت گفتم : باشه ، بنویس تا همیشه یادگاری بمونه یه خنجر برداشت گفتم : این چیه ؟گفت : هیس ساکت شدمگفتم : بنویس چرا معطلی ؟ خنجر رو برداشت و با تیزی خنجر نوشت دوستت دارم اون رفته کجا ....؟ نمیدونم اما .......هنوز زخم خنجر یادگاریش رو قلبم مونده !!! نذاشتن پیش هم باشیم گل نازم ، دلم تنگه ، نذاشتن ، پیش هم باشیم باید هر دو ، جدا از هم ، شریک درد و غم باشیم دلم تنگه ، واسه چشمات دلم تنگه، گل نازم، منم مثل، تو دلگیرم میدونم عاقبت یک شب ، از این دلتنگی میمیرم دلم تنگه ،گل نازم ، نگی از تو ، جدا بودم اگه پرسیدن اون کی بود، نگی من بی وفا بودم دلم تنگه ، واسه چشمات گل نازم، دلم تنگه، نذاشتن، پیش هم باشیم باید هر دو، جدا از هم، شریک درد و غم باشیم دلم تنگه ، تقدیم به اون کسی که دیگه بیادم نیست و کنارم نیست!!! عاشــقٍ آن لحــــــظه ام، عاشــقٍ آن لحــــــظه ام، که کنارت هستــــــــم، و کودک درونـــــــم از اشتیاق با تـــو بودن،... می خــــواهد زمین و زمان را بهـــم بریزد... به امید نگاهت ایستادن، به روی شانه هایت سر نهادن، مرا خوش تر از این ها آرزویی ست: دهان کوچکت را بوسه دادن! صبر کن سهراب صبر کن سهراب! گفته بودی: قایقی خواهم ساخت... دور خواهم شد از این خاک غریب... قایقت جا دارد ؟؟؟ من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم... جای خالیت را جای خالیت را نه کتاب پر میکندنه خواب نه حتی سیــــــــــــــــــــــــــــگار من دلم آرامش میخواهد....... یک نفس یک جفت چشمِ مهربان یک ثانیه امید نه یک قابِ خالی یک طوفان خاطره یک عمر حسرت.... من دلم تــــــــــــو را میخواهد... شاید شاید یه روزی این جسمو پسش دادم به خود خود طبیعت اما این خودکشی نیست خیلی وقته که کشتم خودمو از درون ، اما هنوز جسممو پس ندادم... سکوت و صبور? مسکوت و صبور? م را به حساب ضعف و ب?کس? ام نگذاردلم به چ?زها?? پا? بند استکه تو ?ادت نم? آ?د فر?ادها راهمه م? شنوند، هنرواقع? ، شن?دن صدا? سکوت است آرام نگیری دیگر هوای برگرداندنت را ندارم... هرجا که دلت می خواهد برو ... فقط آرزو می کنم ... وفتی دوباره هوای من به سرت زد... آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت باز هم آرام نگیری دل من دل من تـنها بـود ، دل من دل من تـنها بـود ، دل من هرزه نـبـود ... دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا به کجا ؟!... معـلـوم است ، به در خانه تو ! دل من عادت داشـت ، که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری که تو هر روز آن را به کناری بزنی ... دل من ساکن دیوار و دری ، که تو هر روز از آن می گـذری . دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه یک باغـچه بـود که تو هر روز به آن می نگریراستی ، دل من را دیـدی ...؟ هنوز اون روز فراموشم نمی شه که با دست قشنگت روی شیشه کشیدی عکس قلبی و نوشتی واسه امروز و فردا و همیشه.... آرزوی من اینست که دو روز طولانیدر کنار تو باشم فارغ از پشیمانی آرزوی من اینست یا شوی فراموشم یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم روز اول گل سرخی برام اوردی گفتی برای همیشه دوستت دارم روز دوم گل زردی برایم اوردی گفتی دوستت ندارم روز سوم گل سفیدی برایم اوردی و سر قبرم گذاشتی و گفتی منو ببخش فقط یه شوخی بود بهت نمی گم دوست دارم، ولی قسم می خورم که دوست دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم، چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی، صدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ، اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم چقدرعجیبه چقدرعجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت برنمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود اگر کسی تو را آنطورکه میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعی کسی است که دستهای تورابگیرد ولی قلب تورالمس کند بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگزبه اونخواهی رسید زندگی به من آموخت: که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت: که چگونه زندگی کنم! با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم تواگه نباشی من مثل اون پسرکی که گمشده گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زنم زندگی همچون کلافی پیچ در پیچ است که اولش پیچ است وآخرش هیچ است !!! عجب معلم بدی است این طبیعت که اول امتحان میگیرد بعد درس میدهد بنام انکه اشک را آفرید تا آتش جنگلهای عشق را خاموش کند!!! ای بسته به تارو پودم من لایق عشق تو نبودم عشقی که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود !!! سکوت تنها دوستی است که هرگز خیانت نمی کند عشق دو دستی تقدیم نمی شود پس برای انکه به دستش بیاری کوشش کن !!! هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را عشق تنها میکروبی است که از راه چشم سرایت می کند !!! شمع سوزان توام اینگونه خامو شم نکن در کنارت نیستم اما فراموشم نکن نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم !!! پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت: بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زندست همیشه به من می گفت زندگی وحشتناک است ولی یادش رفته بود که به من می گفت تو زندگی من هستی روزی از روزها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به اندازه خورشید در اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا بارانی بود و خورشیدی در اسمان معلوم نبود شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری گفت به اندازه ستاره های اسمان نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا ابری بود وستاره ای در اسمان نبود خواستم برای از دست دادنش قطره ای اشک بریزم ولی حیف تمام اشکهایم را برای بدست اوردنش از دست داده بودم !!! هر وقت که دل کسی رو شکستی روی دیوار میخی بکوب تا به یادت باشه که دلشو شکستی هر وقت که دلشو بدست اوردی میخ را از روی دیوار در بیار اخه دلشو بدست اوردی اما چه فایده جای میخ که رو دیوار مونده !!! روزی تمام احساسات آدمی گرد هم جمع می شن و غایم موشک بازی میکنن دیوانگی چشم میذاره همه می رن غایم میشن تنبلی اون نزدیکا غایم میشه حسادت میره اون ور غایم میشه عشق می ره پشت یه گل رز دیوانگی همه رو پیدا می کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو میده و به دیوانگی میگه که رفت پشت گل رز عشق نمیاد بیرون دیوانگی هرچی صدا می زنه عشق بیا بیرون دیوانگی هم یه خنجر ور میداره همینطور رز رو با خنجرش می زنه تا عشق پیدا بشه یک دفعه عشق میگه آخ چشمو کور کردی دیوانگی اشک می ریزه به دست و پای عشق بهش می گه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاری بگی من انجام میدم عشق فقط یک چیز از اون می خواد بهش می گه با من هم درد شو از اون وقت به بعد دیوانگی هم درد عشق کور شد و بس اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل یاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم اگه یکی رو دیدی وقتی داری رد میشی بر می گرده ونگات می کنه بدون براش مهمی اگه یکی رو دیدی که وقتی داری میرفتی بر می گردو با عجله میاد به سمتت بدون براش عزیزی اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی بر می گردو نگات می کنه بدون واسش قشنگی اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه می کنی میاد با هات اشک می ریزه بدون دوستت داره !!!!! دروغ و خیانت رو هک کن__ از انسانیت کپی بگیر و سند توآ ل کن__ با صداقت و وفا و معرفت چت کن__ از زیباترین خاطره زندگی وب بگیر__ تو پروفایل قلبت یه قلبه تیر خورده بذار و بگو عاشق عشق هستی__ و عاشق عشق باشین_ در مسنجر قلبت عشق رو اد کن __ وبه احساسات زیبایی پی ام بده__ غم رو دیلت کن__ و واژه بدی رو رینیم کن__ برای غرورت آف بزار و بگو بشینه آخه (دنیا دو روزه) واسه شکستن یه دل فقط یه لحظه وقت می خواد. اما واسه اینکه از دلش در بیاری شاید هیچ وقت فرصت نداشته باشی... میشه مثل یه قطره اشک بعضی ها رو از چشمت بندازی ، ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشک وبگیری که با رفتن بعضی ها از چشمت جاری میشه زندگی گل سرخی است که گلبرگهایش خیالی و خارهایش واقعی است . عشق نمی پرسه اهل کجایی ، فقط میگه تو قلب من زندگی می کنی . عشق نمی پرسه چرا دور هستی فقط میگه همیشه با من هستی . عشق نمی پرسه که دوستم داری فقط میگه : دوستت دارم سرکلاس دو خط سیاه موازی روی تخته کشید!! خط اولی به دومی گفت ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم ..!! دومی قلبش تپید و لرزان گفت : بهترین زندگی!!! در همان زمان معلم بلند فریاد زد : " دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: .... دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند مگر آنکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری خود را بشکند !! عشق تنها برای یک بار می اید و برای تمام عمرش می اید عشق همان بود که به تو ورزیدم حقیقتا همان یک بار حقیقتا همان یک بار و از بس بدان اویختم تا همیشه همه ی زندگی ام با ان بیش خواهد رفت بس تا همیشه عاشقت می مانم !!! اگه روزی شاد بودی، بلند نخند که غم بیدار نشه و اگه یه روز غمگین بودی، آرام گریه کن تا شادی ناامید نشه اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم هیچ گاه برای امدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمان من !!! از کسی که دوستش داری ساده دست نکش. شاید دیگه هیچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن . چون شاید هیچ وقت ، هیچ کس تو رو مثل اون دوست نداشته باشد روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ من هم زیر آن نوشتم: باید صبر کند. برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بی حوصلگی نوشتم: بمیرد بهتر است. برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم. انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد. اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم... ای بسته به تارو پودم من لایق عشق تو نبودم عشقی که نهفته در دلم بود در راه محبت تو کم بود !!! بچه بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمرم نهایت هر چیزی همین 10 تا بود از بابا بستنی که می خوا ستم10 می خواستم مامانو 10 تا دوست داشتم خلا صه ته دنیا همین 10 تا بود و این 10 تا خیلی قشنگ بود حالا نمی دونم که دنیا چقدره نهایت دوست داشتن چندتاست ده تا بستنی هم کفافمو نمی ده خیلی هم طمعه کار شده ام اما می خوام بگم دوستت دارم می دونی چقدر؟ به اندازه همون ده تای بچگی!!! انقدر از زندگانی دلگیر و دلسردم که روزی اگر بمیرم مر گ خود را جشن می گیرم زندگی شهد گلی است که زنبور زمانه می مکدش انچه می ماند عسل خاطره ها ست همیشه کسی رو انتخاب کن که اونقدر قلبش بزرگ باشه که نخواهی برای اینکه تو قلبش جا بگیری خودت رو کوچک کنی به چشمانت بیاموز ؛ که هرکس ارزش دیدن نداردبه دستانت بیاموز ، که هرگل ارزش چیدن نداردبه قلبت بیاموز که هر کس کنج آن جایی ندارد!!! اره دادا اینه !!!

  
  

نوجوانان برای پذیرفته شدن از طرف دیگران، به خصوص دوستان و همسالان خود اهمیت بسیار قائلند و چون گروه همسالان قدرت زیادی دارد، می‌تواند اعضای گروه را تحت تأثیر قرار دهد تا جایی که به عنوان نقطه اتکا تلقی شود. حتی اعضا گاهی اوقات با اتکا بر گروه در برابر خانواده قیام می کنند. عملکرد گروه همسالان متنوع و به شرح زیر است: 1- جانشین شدن برای خانواده 2- منبع احترام شخصی 3- منبع ثبات و استواری در دوره تحول و انتقال 4- حفاظتی در مقابل فشار بزرگسالان 5- منبع قدرت 6- وسیله‌ای برای انجام امور روزمره اعضا 7- سرمشقی برای رشد اخلاقی و عقلانی تا جایی که بعضاً گروه همسن، ضمن جایگزین نقش پدر و مادرشدن، افراد را نیز مورد حمایت قرار می‌دهد. "طغیان علیه والدین" به نظر می‌رسد که مصرف مواد مخدر به صورت جدی به وسیله نوجوانان تا اندازه زیادی بستگی به روابط آنها با والدینشان دارد. در مورد فرزندان والدینی که دارای روحیه آزادمنش، احترام آمیز و پذیرا باشند(به ویژه آنهایی که ارزش های سنتی را پاس می‌دارند) و امکان رشد تدریجی استقلال در فرزندان خود را فراهم می‌آورند، خطر اعتیاد عموماً کم است. در مورد فرزندان والدینی که رابطه محبت‌آمیز نداشته و نسبت به فرزندان خود بی توجه بوده‌اند یا از سوی دیگر، رفتاری اقتدار آمیز و خصمانه داشته‌اند، خطر موادمخدر بسیار بیشتر است. 


گریز از ناملایمات زندگی 

یکی دیگر از عللی که نوجوانان در مورد روی آوردن به مصرف موادمخدر ذکر می‌کنند کوشش برای گریز از تنش‌ها و فشارهای زندگی و از کسالت و بی‌‌حوصلگی است. اگر مصرف موادمخدر برای گریز از وظایف و تعهدات دوران نوجوانی، یعنی فراگیری شیوه برخورد با فشارها و کسب مهارت های ادراکی، اجتماعی و حرفه‌ای صورت بگیرد، همین نیز خود مانع پدید آمدن توانایی‌های لازم در نوجوانان معتاد برای مواجهه با مسائل دوران بزرگسالی می‌شود. 

آشفتگی عاطفی 

وابستگی به موادمخدر احتمالاً مبین آشفتگی‌های عاطفی است. در چنین مواردی برای یافتن علل مشکلات نوجوانان معتاد باید به آشفتگی‌های موجود در روابط خانوادگی آن نوجوان در طی دوران رشد مراجعه کرد. در مراکز درمانی و مراکز تربیتی مصرف کنندگان موادمخدر، هم کارمندان آن مرکز و هم خود معتادان در حال بهبود براحساس نوجوانان معتاد نسبت به بی اعتنایی و بی توجهی والدین آنها، عدم پذیرش از جانب دوستان، انزوای عاطفی، احساس حقارت و نیاز نوجوان برای استتار این احساس از طریق«خونسردی» ظاهری، به عنوان عوامل عمده در گرایش به موادمخدر به شمار آورده اند برخی از نوجوانانی که پیش از دوران بلوغ به مصرف موادمخدر روی آورده‌اند اظهار می‌دارند که برای مواجهه با احساس اضطراب، بی‌حوصلگی، افسردگی، ترس از شکست و بی‌هدف بودن در زندگی هیچ راه دیگری جز مصرف مواد مخدر نمی‌شناسند و قابل توجه است که هدف عمده یکی از برنامه‌های درمانی، گذشته از آموزش دادن به نوجوانان برای مواجهه با دشواری ها و ایجاد روابط صمیمانه با دوستان، این بود که به آنها بیاموزند چگونه می‌توان بدون مصرف موادمخدر شاد و خوشحال بود. 



بیگانگی یا طردشدگی 

در برخی موارد مصرف مواد مخدر به وسیله نوجوانان حاکی از احساس بیگانگی و در نتیجه گرایش درونی به دنیای شخصی است که به واسطه مصرف مواد حاصل می‌شود. این گونه جوانان با نومیدی به آینده می‌نگرند و در واکنش به تبعیض اقتصادی و اجتماعی و شرایط زندگی دشوار و گاه در واکنش به بیماری‌های جسمانی و در هم ریختگی محیط اجتماعی و خانوادگی خودشان، هرگونه کوشش برای یافتن معنا و احساس هویت را به طور کلی کنار می‌گذارند و به دنیای فراموشی و بی‌خبری موادمخدر یا به گفته نوجوانی معتاد به «رگ موقتی و زندگی بی درد» پناه می‌برند. خلاصه آن که نوجوانان به علل گوناگونی به موادمخدر روی می‌آورند و عوامل گوناگون هم نتایج گوناگون به بار می‌آورد. مصرف موادمخدر ممکن است موجب غفلت و بی خبری یا گریز موقت از مشکلات یا حتی(در موارد مثبت) احساس درک بهتر زیبایی های جهان شود. اما براساس شواهدی که در دست است نمی‌توان گفت که مصرف موادمخدر موجب ایجاد احساس پایدار نیکبختی، خلاقیت واقعی یا توانایی مواجهه با مشکلات زندگی می‌شود. برعکس، بر پایه شواهد موجود مصرف موادمخدر مانع دسترسی به توانایی‌های مزبور می گردد. از جمله علل دیگر گرایش نوجوانان و جوانان به اعتیاد، می‌توان به آزادی بیش از حد نوجوانان و عدم مراقبت و هدایت آنان در ساعات فراغت و بیکاری، مهیا نبودن وسایل تفریحات سالم و ورزش و ضعف در آموزش و پرورش صحیح، عدم نظارت بر رشد و تکوین شخصیت کودکان، آشنا نبودن افراد به مضرات موادمخدر، کمبود محبت، دردهای عصبی، ناراحتی‌های جسمی، ناکامی‌ها، علل اقتصادی از قبیل احتیاج به پول برای تهیه حوائج زندگی، حرص و طمع برای اندوختن ثروت، کشت داخلی هرکشوری که دسترسی به موادمخدر را سهل و آسان و موقعیت جغرافیایی که کنترل و مراقبت ازسرحدات را مشکل می‌نماید، اشاره کرد. 

چگونه جوانان را آگاه کنیم؟ 

در این مرحله آگاه سازی جوان فوق‌العاده مهم است، به شرط آن که به حساسیت و ظرافت شخصیت وی توجه شده از دادن درس اخلاق و بیش از حد بزرگ جلوه دادن مسأله خودداری شود. صحت اطلاعات ارائه شده عدم انکار ابعاد مثبت و منفی مواد مخدر و سعی در تبدیل نصایح به درد دل‌های دوستانه از اهمیت فوق‌العاده برخوردار است، در موضوع یاد شده جوان نیز برای خود عقایدی دارد و دائماً سؤال های متعددی به ذهنش خطور می‌کند. بنابراین بهتر است بزرگترها قبل از این که خود شروع به صحبت کنند، با دقت تمام شنوای حرف‌های طرف مقابل باشند. اگر قادر باشیم فضای خوبی بر گفت و گوهایمان حاکم کنیم، حرف‌ها و نظرات و رفتارمان جوان مخاطب ما را به خوبی تحت تأثیر قرار داده مجذوب می‌کند نصایح و حرف هایی که به این ترتیب بین یک جوان و فرد بزرگسال رد و بدل می‌شود حتی از ارزش ها مؤثرتر است بعد از این که به صحبت‌های جوانمان گوش دادیم بسیار مناسب خواهد بود تا با او صحبت کرده او را از تجربیات شخصی خود آگاه سازیم و در این میان چیزی را که نباید فراموش کرد خاطرنشان ساختن ممنوعیت مصرف غیرقانونی موادمخدر است. پیش از آن که سعی در علمی کردن بحث داشته باشیم باید بر روی ویژگی افراد معتاد و رابطه آنان با مواد مخدر بحث کنیم. 

شیوه‌های دادن اطلاعات در مورد مضرات مصرف مواد مخدر 

مصرف مواد مطمئناً در بسیاری از مواقع، به علت فقدان آگاهی صحیح از زیان‌های موادمخدر صورت می‌گیرد. لذا در برنامه‌های آموزشی بایستی موارد ذیل مدنظر باشند: 
1- اطلاعات ارائه شده باید از نظر علمی معتبر و قابل قبول باشد و نباید حس کنجکاوی نوجوان را در مصرف مواد برانگیزد.
2- محتوای برنامه آموزشی نباید نحوه به دست آوردن مصرف مواد را آموزش دهد.
3- اطلاعات ارائه شده باید این پیام را منتقل کند که مصرف مواد برای همه مضر است و هیچ کس و هیچ گروهی از آسیب آن مصون نیست و اطلاعات باید حاوی پیام«عدم مصرف» باشد. 
4- هنگامی که نوجوانان و جوانان مخاطبند، باید از پیام‌هایی استفاده شود که به مضرات موادمخدر«در حال حاضر» و«‌آینده نزدیک» می‌پردازد نه عوارض دراز مدت آن. 5- مطالب آموزشی و نحوه ارائه آنها باید با علایق و نیازهای گروه‌های هدف منطبق باشد.
6- پیام های آموزشی باید با شناخت فرهنگ و باور گروه‌های مختلف هدف برنامه‌ریزی شوند. 

پیشگیری و آموزش 

چگونه می‌توان از مصرف مواد و سوء استفاده از آن جلوگیری کرد؟ پاسخ این است که انجام چنین کاری به طور کامل ممکن نیست. با وجود این ما می‌توانیم از تباهی زندگی عده بسیاری از مردم جلوگیری کنیم. از طریق آموزش و درمان می‌توان از مصرف آن گروه مواد شیمیایی که اغلب به اعتیاد می‌انجامد، پیشگیری کرد. مشاهده این امر که سوءاستفاده از مواد، در واقع نشانه مشکلات اجتماعی و روانی اساسی می‌باشد، از اهمیت برخوردار است. بنابراین پیشگیری از سوءاستفاده‌های دارویی باید در زمینه‌هایی که این مشکلات به وجود آمده‌اند، انجام گیرد. انجمن ملی مبارزه با موادمخدر در دهه 1970 جلسات متعددی تشکیل داد تا ضمن ارائه تعریفی برای جلوگیری از مصرف موادمخدر، شیوه‌هایی برای تحقق چنین هدفی درنظر بگیرد. تعریفی که آنها ارائه دادند چنین بود: فرآیندی است سازنده برای بهبود پیشرفت شخصی و اجتماعی فرد در جهت رشد توانایی‌های کامل انسانی و از میان بردن و کاهش نقایص جسمی، عاطفی، عقلی و اجتماعی که می‌تواند به روی آوردن فرد به مواد شیمیایی کمک کند. این هدف تقاضاهای زیادی را ایجاب می‌کند. به طور واقعی برنامه پیشگیری و مؤثر مدرسه قبل از هر چیز باید از پشتیبانی کلیدی کارکنان اداری و آموزشی برخوردار باشد. عوامل مهمی که می‌بایست در برنامه‌ای موفقیت‌آمیز درنظر گرفته شود، چنین است: 
1- کمک به معلمان، تا بر اطلاعات خود درباره مسأله مواد در محل و مراکز ارائه خدمات در منطقه بیفزایند. 
2- ترغیب معلمان به منظور تهیه یک برنامه آموزشی برای مبارزه با مواد در کلاس، این برنامه باید ساده، مختصر و به شیوه‌ای ارائه شود که قضاوتی در مورد آن صورت نگیرد. علاوه براین علاقه معلم به رفاه جسمی و روانی دانش‌آموز می‌بایست مورد تأکید قرارگیرد.
3- به وجود آوردن جوی که معلم بتواند مهارت‌های حل مسائل را در کلاس و به صورت انفرادی فراگیرد و جلسات بحث گروهی را که درباره موضوعاتی نظیر رشد نوجوان و ارتباط آن با مسأله موادمخدر تشکیل می‌شود، رهبری کند. 
4- تهیه برنامه پیشگیری با شرکت خانواده‌ها و دانش‌آموزان و ارائه مشاوره‌های فردی و گروهی با استفاده از منابع موجود در جامعه، نظیر مراکز مشاوره انجمن اولیا و مربیان. اعضای چنین انجمن‌هایی می‌توانند گروهی از مشاوران باشند که در زمینه برخورد با مواد، آموزش‌هایی کسب کرده باشند.
5- سعی کنید ساختار عاطفی و ادراکی را که اغلب با مصرف موادمخدر همراهند درک کنید. عده زیادی از این دانش‌آموزان احساس می‌کنند که شایستگی لازم را ندارند و به صورتی غیرمعقول از طرف بزرگ‌ترها و همسالان طرد شده‌اند. آنها نیاز دارند که دیگران آنها را درک کنند. اعمال روش‌های انضباطی و قضاوتی این پیام را به آنها ابلاغ می‌کند که معلم و مدرسه فقط به برقراری نظم توجه دارند و قصدشان ارائه کمک‌هایی به آنها نمی‌باشد.
6- تقویت ارزش‌های مذهبی و دینی و پرورش باورهای دینی و اعتقادات مذهبی در کودکان و نوجوانان و اولویت دادن به ارزش‌های اجتماعی به جای ارزش‌های شخصی و فردی.
7- ارزش دادن به حس مسئولیت فردی، یعنی کنترل خود در انجام رفتارهای غیرقابل قبول اجتماعی. 
8- از بین بردن این باور غلط که برخی مواد مخدر اعتیادآور نیستند، مانند حشیش.
9- مقابله با تفکر عادی بودن مصرف مواد مخدر. 
10- آموزش مهارت‌های ارتباطی، توانایی اظهارنظر، توانایی مخالفت و رد کردن، کنترل خود و احساس مسئولیت در مقابل رفتارهای خود و آرام‌سازی.
11- بالا بردن اعتماد به نفس با استفاده از روش تشویق، اجتناب از تحقیر، اعطای مسئولیت‌های مناسب بر اساس سن و توانایی، بالا بردن مهارت‌های کودکان و توانایی‌های آنان. 
12- تشویق فعالیت‌های سالم و خلاق 
13- برگزاری دوره‌های آموزشی یا روش‌های تغییر نگرش دانش‌آموزان از طریق فیلم، جزوه، بحث های گروهی و... 
14- اصلاح روش تدریس و برخورد با دانش‌آموزان در روش‌های فعال یادگیری شامل اکتشافی، پژوهشی، مباحثه و نمایش و تقویت استقلال دانش‌آموزان و افزایش خودابرازی و مسئولیت‌پذیری می‌تواند در این چارچوب مؤثر باشد. 
15- فعالیت‌های پیشگیرانه با استفاده از رسانه‌هایی مثل تلویزیون، رادیو، مجلات، روزنامه‌ها، پوستر و...
16- آموزش شیوه‌های مقابله و کنارآمدن با فشارهای مختلف زندگی، اضطراب،‌ تنش‌های جسمی یا ذهنی ناشی از مشکلات، شکست‌ها و برخوردهای اجتماعی. 17- آشنا کردن دانش‌آموزان با موقعیت‌های اجتماعی که ممکن است آنها را برای آزمایش موادمخدر تحت فشار اجتماعی قرار دهد.
18- ایجاد مهارت‌های شناختی لازم برای تشخیص این قبیل موقعیت‌های خطرناک و اجتناب از آنها. 
19- ارائه اطلاعات به نوجوانان که باعث تصحیح برداشت‌های ذهنی آنان از معیارهای اجتماعی حاکم بر مصرف مواد می‌شوند. 
20- ارائه مطالب آموزشی درباره برقرار کردن ارتباط و مبادله اطلاعات با دیگران. 
21- ارائه اطلاعات مربوط به شیوع سوءمصرف مواد در میان نوجوانان، جوانان و کل جمعیت به منظور اصلاح دیدگاه‌های نوجوانان درباره خطرهای اعتیاد و عوارض دیگر آن. 


  
  

یکی بود یکی نبود یکی از شبهای خوب خدا بود .آسما ن ستاره ها را همانند مادری مهربان دربرگرفته وبا ابهت زمینیان را برانداز می کرد.ماه هم مهرخود را بیدریغ نثار زمین می کردنیمه های شب بود در بیمارستانی که در جنوبی ترین قسمت شهر واقع شده بود پرستاری درسالن بخش جراحی قدم می زد تا اگر بیماری زنگ بالای سر خود را به صدا درآورد خود رابه بالینش برسند .

خوشبختانه آن شب جزء معدود شبهایی بود که آرامش کامل حاکم بود .ناگهان صدای هق هق گریه ای سکوت را بر هم زد ،پرستاربه نزدیکترین اطاق رفت خبری نبود اطاقهای بعدی یک به یک سر زد همه بیماران در آرامش خوابیده بودند بسوی اطاقی رفت که زن جوانی که مبتلا به سرطان سینه بود در آن خوابیده بود یک ساعت پیش طبق دستور پزشک معالج به او داروی آرام بخش تزریق کرده بود وطبق تجربه ای که داشت فکر نمیکرد صدا از طرف او باشد .

آخرین اطاق را بررسی کرد به طرف ایستگاه پرستاری راه افتاد که دوباره صدای گریه همراه با زمزمه بود اورا مجبورکرد که دوباره اطاقها را چک کند ناخودآگاه وارد نمازخانه بخش شد داخل نمازخانه پیرزنی را دید که سربه سجاده گذاشته وگریه می کند بیادش آمد این پیرزن مادر بیما ری است که مبتلا به سرطان می باشد راضی نشد لحظات با خدا بودن را ازاو بگیرد آرام برگشت توی صندلی فرو رفت به افکار خود نظم داد :

بعد از انجام آزمایشات ،رادیوگرافی وماموگرافی سرانجام امروز پزشکان به نتیجه رسیدند بیمار مبتلا به سرطان سینه از نوع بدخیم می باشد وباید درمرکزدیگری تحت درمان قرار گیرد .زن جوان فرزندان خردسال داشت وهمه آنها آنروز پیش مادرخیلی بیتابی کردند واین موضوع پیرزن راپریشان کرد .پیرزن به اصرار خودش پیش بیما رش مانده بود .
صدای ناله وگریه پیرزن افکار پرستار را به هم زد به طرف نماز خانه رفت مادر چنان سرگرم رازونیاز با خدا بود که متوجه او نشد پرستار کمی درنگ کرد گوش به سخنان مادرپیر سپرد:

ای خدا هفتاد سال به من عمر داده ای به حق امامان اگر من آبرویی در پیشت دارم به فرزند من رحم کن اورا شفا بده وجان مرا درعوض او بستان ...............آنشب هم مثل همه شبهای دیگر تمام شد خورشید طلوع کرد وروزی دیگر شروع شد .


از آنجا که دست سرنوشت انسانها را مقابل هم قرار میدهد بعد از یکسال ازخیابان عبور می کردم زن جوان را دیدم شگفت زده شدم سرحالترازآن بود که تحت درمان باشد به طرفش رفتم ازحال وروزش پرسیدم وازبیماری اش که آیا بهبود پیدا کرده است؟

گفت:بعد ازاینکه در آن بیمارستان بستری شدم من کاملا ناامید بودم ولی پزشکان بعد ازآزمایشات به من امید تازه دادند وگفتند بعداز انجام شیمی درمانی بهبود پیدا می کنی والحمدالله بعد ازدوجلسه شیمی درمانی من کاملا" خوب شدم طوری که انگار هیچ وقت بیمار نبوده ام .خدا را شکرکردم ،پرسیدم :حال مادرتان چطور است؟اشک در چشمانش حلقه زد:مادرم بعد از یک هفته که من از بیمارستان مرخص شدم فوت شد ،دلداری دادم وگفتم:مادرمهربانی بود خدا بیامرزد.

ای نقد اصل و فرع ندانم چه گوهری ...............ازآسمان بالاتری و ازخاک کمتری

  
  

یکى از بحرانى ترین دوره هاى زندگى هر فرد, دوره بلوغ است. بلوغ مرحله اى از رشد است که براى همه نوجوانان, اعم از پسر و دختر, خواه ناخواه حاصل مى شود.تعابیر مختلف دین پژوهان و روان شناسان از این دوره, حاکى از اهمیت و حسّاسیّتى است که آن ها براى پدیده بلوغ قائل اند. در این جا نظرات بعضى روان شناسان را درباره این پدیده مى آوریم:

(سمیلرز نوجوانى را دوران عدم انطباق, و سکولیانکورز آن را تب عقل, وس گوتهز آن را گره کور بین کودکى و پیرى, سشیلدرز آن را موجى خروشان در اقیانوس زندگى,س استانلى هالز آن را تولد دوباره, سهاروکسز آن را دوره کشف هویت, سویلونز آن را دوره جهل و غفلت و بالاخره سکروز نوجوان را دیوانه قابل معالجه خوانده اند.)1

(ژان ژاک روسو, بلوغ را ولادت دوم مى خواند.)2 (گویى نوجوان در آستانه ورود به دوره بلوغ با جهانى نو آشنا مى شود و دیگر باره متولد مى گردد و افق هاى جدیدى در برابر دیدگانش گشوده مى شود. تحول و تغییر و عدم ثبات در رفتار در این دوره به حدى است که بعضى آن را زندگى تشنج آمیز و دوران منفى نامیده اند.)3 (اوریس دولوم, بلوغ را یک نقطه عطف در زندگى مى شناسد نه یک مرحله تکاملى.)4 
بلوغ در زبان فارسى به معناى رسیدن و به حد رشد رسیدن است.5

انواع بلوغ 
هرچند از واژه بلوغ غالباً بلوغ جنسى تداعى مى شود, ولى با توجه به موارد استعمال, مى توان به انواع بلوغ اشاره کرد که مهم ترین آن ها عبارت اند از: 

1. بلوغ شرعى: 
بلوغ شرعى همان سن تکلیف دینى است که براى دختران پایان 9سال قمرى و براى پسران پایان 15 سال قمرى است. 

2. بلوغ جسمى: 
فیزیولوژیست ها معتقدند: ارگانیزم بدنى انسان تا 5سال اول زندگى به سرعت رشد مى کند و پس از آن تا آغاز دوره نوجوانى و بلوغ, رشد آن به کندى مى گراید و سپس در دوره نوجوانى, سرعت دوباره خود را باز مى یابد و در سن خاصى به حد کمال خود مى رسد. 

3. بلوغ جنسى: 
بلوغ جنسى به معناى رسیدن به سن تولید مثل است که با ازدیاد هورمون ها آغاز مى شود. در این شرایط, غدد جنسى از خواب بیدار مى شود و تمایل جنسى را به وجود مى آورد. 

4. بلوغ اجتماعى: 
بلوغ عرفى یا اجتماعى, بلوغى است که در آن دختر و پسر مسئول رفتار خود مى شوند و به آن سن قانونى نیز مى گویند. قانون گذاران براى افراد, سنین گوناگونى را در اجراى انواع مقررات و بهره مندى آنان از حقوق مدنى در نظر گرفته اند; مثلاً براساس قوانین موجود در ایران براى شرکت در انتخابات ریاست جمهورى و مجلس شوراى اسلامى, ورود اشخاص به سن شانزده سالگى الزامى است و براى استخدام دولتى و یا اخذ گواهى نامه, هجده سال تمام منظور شده است. 

5. بلوغ روانى: 
بلوغ روانى, بلوغ ناشى از رشد روان است که داراى جنبه هاى مختلفى از قبیل: پختگى, هوش و درک مفاهیم اخلاقى مى باشد. 

6. بلوغ شخصیتى: 
بلوغ شخصیتى در شرایطى حاصل مى شود که شخص بتواند مستقلاً تصمیم بگیرد و عمل نماید و بتواند اراده اش را اعمال کند و متکى به خود باشد. 

7. بلوغ عقلى: 
قرآن مجید از بلوغ عقلى به نام (رشد) یاد کرده و استقلال اقتصادى و آزادى مالى براى یتیمان را مشروط به بلوغ جنسى و رشد عقلى مى داند.6

سن بلوغ 
(براى آغاز بلوغ طبیعى, سن معینى وجود ندارد و در محیط هاى مختلف, متفاوت است. عوامل متعددى از قبیل: عوامل محیطى, فرهنگى, موروثى و اجتماعى و تغذیه اى در پیدایش بلوغ مؤثر است, ولى ظهور آن در اکثر دختران حدود 11سالگى است.)7 
ییکى از نویسندگان مى گوید: (از نظر پژوهش گران, اگرچه یک اتفاق نظر در مورد شروع و پایان سن بلوغ وجود ندارد, اما بیشتر محققین بر این عقیده اند که سن شروع بلوغ طبیعى در دخترها 16ـ9سالگى و در پسرها 17ـ10سالگى است و در مجموع, اصطلاح بلوغ به دوره بین 18ـ12سالگى اطلاق مى گردد و سن متوسط بلوغ, بدون توجه به پسر یا دختر بودن, 11سالگى اطلاق مى گردد. ولى به طور مسلم دختران زودتر از پسران مرحله بلوغ زندگى خویش را آغاز مى کنند و زودتر نیز این مرحله را به پایان مى رسانند.)8

تقدم بلوغ شرعى دختران بر پسران 
این سؤال همواره در ذهن دختران مطرح است که چرا زودتر از پسران, مکلف مى شوند و بالغ شرعى محسوب مى گردند؟ 
در پاسخ باید گفت: اولاً, بلوغ شرعى براساس بلوغ طبیعى است. در همه مناطق جهان با در نظر گرفتن شرایط طبیعى و اجتماعى, دختران زودتر به بلوغ طبیعى مى رسند و فعالیت غدد جنسى در آنان قبل از پسران آغاز مى گردد. (بنابراین تقدم بلوغ شرعى دختران بر پسران براساس صلاحیت طبیعى و به معناى هم آهنگى قوانین تشریع با مقررات تکوین است.)9 
بیدار شدن غریزه جنسى در دختران زمینه مساعدى براى آلوده شدن به گناه و ناپاکى است و خداوند حکیم براى پیش گیرى از مفاسد, آنان را قبل از پسران به وسیله مقررات دینى کنترل مى کند.

ثانیاً, (اندیشه و عقل دختران زودتر از پسران شکفته مى شود و دلیلش آن است که دختران قبل از پسران زبان مى گشایند و زودتر از آنان آغاز سخن مى کنند و با توجه به رابطه غیر قابل انکارى که بین اندیشه و سخن گفتن وجود دارد, این نتیجه به دست مى آید که دستگاه فکر دختران زودتر از پسران به کار مى افتد.)10 
شکوفا شدن عقل و هوش در دختران باعث شده است قانون گذار آنان را قبل از پسران مکلف کند تا از طریق عمل به تکالیف الهى به رشد معنوى نایل گردند و از طرف دیگر در جامعه از استقلال قانونى و حقوق اجتماعى برخوردار شوند.

بلوغ زودرس و دیررس 
(بلوغ زودرس, پدیده اى فیزیولوژیک است که در هر جنس پسر و دختر دیده مى شود. همان گونه که از نام آن برمى آید, در این حالت فرد زودتر از هم سالان خود علائم و آثار بلوغ را ظاهر مى سازد.)11 
(بلوغ دیررس نیز در هر دو جنس پسر و دختر دیده مى شود و شیوع آن در پسرها بیش از دختران است. به طور کلى مى توان اظهار داشت هرگاه تا سن 17سالگى آثار و نشانه هاى بلوغ در فرد ظاهر نشود, وى دچار بلوغ دیررس شده است.)12 
علل مختلفى در تسریع یا تأخیر بلوغ مطرح شده است. یکى از صاحب نظران مى گوید: (نژاد, تغذیه و عوامل فیزیکى و روانى موجود در محیط زندگى, در زمان ظهور بلوغ و میزان ترشح هورمون هاى مربوطه اثر مى گذارد; مثلاً ویتامین E را از جمله عوامل تغذیه اى مؤثر به شمار مى روند. وضع نامساعد اخلاقى در اجتماعات بى بند و بار نیز باعث بلوغ زودرس در آن جوامع مى شود.)13 
درباره اثر آب و هوا در بلوغ, برخى نظر مخالف دارند و مى گویند: (بلوغ بیش از آن که به آب و هوا بستگى داشته باشد, به طرز تغذیه و بهداشت و شرایط اجتماعى وابسته است. معمولاً آب و هواى معتدل بیش از هواى گرمسیر و سردسیر بلوغ را تسریع مى کند.)14

هر کدام از بلوغ زودرس و دیررس, عوارضى بر فرد بالغ دارد, که مى توان به احساس حقارت در بلوغ دیررس و اضطراب و نگرانى در بلوغ زودرس اشاره کرد, ولى در حال حاضر این معضل را از طریق تجویز دارو و روان درمانى, کنترل و از عوارض آن جلوگیرى مى کنند. بنابراین کسانى که به بلوغ زودرس یا بلوغ دیررس مبتلا هستند, نباید از این وضعیت نگران باشند. 
البته در زودرسى بلوغ, بالغ باید به وظیفه شرعى خود عمل کند; مثلاً پسرى که قبل از پانزده سالگى بالغ شده است, باید نماز و روزه و تکالیف دینى را انجام دهد و منتظر فرارسیدن سن مقرّر نباشد.

نشانه هاى بلوغ 
بلوغ با دگرگونى هاى فیزیولوژى در بدن همراه است. (به نظر زیست شناسان, منشأ طبیعى بلوغ, ترشح هورمون هاى جنسى به ضمیمه فعالیت هاى منظم بعضى دیگر از غدد داخلى است.)15 
(مهم ترین دگرگونى هاى بدنیِ دوره نوجوانى, ظهور ویژگى هاى نخستین و ویژگى هاى ثانویه است. منظور از ویژگى هاى نخستین, شکل دادن به آلت هاى تناسلى و توانایى در امر تولید مثل است, اما ویژگى هاى ثانوى عبارت است از: روییدن ریش و سبیل و دو رگه شدن صدا در پسران و بزرگ شدن سینه و لگن در دختران. پس از عادت ماهانه در دختران و انزال در پسران, قابلیت تولید مثل ایجاد مى گردد.)16

نظر مشهور فقهاى عالى قدر شیعه آن است که بلوغ به یکى از سه چیز محقق مى شود: 1. روییدن موى درشت زیر شکم; 2. احتلام; 3. تمام شدن پانزده سال قمرى در مرد و تمام شدن نه سال قمرى در زن.17

البته نشانه هاى بلوغ در پسر و دختر, یکى از سه علامتى است که ذکر شد و ضرورت ندارد که هر سه با هم محقق شود. میزان در سن, سال قمرى است نه شمسى. پس طبق سال شمسى و با توجه به سال هاى کبیسه, پسران با تمام شدن حدود چهارده سال و شش ماه و یازده روز و دختران با تمام شدن حدود هشت سال و هشت ماه و هجده روز بالغ مى شوند.

در آستانه بلوغ, رشد عمومى بدن دچار تغییرات و دگرگونى هایى مى شود. (یکى از مهم ترین تحولات انقلابى دوران بلوغ, رشد سریع استخوان ها و عضلات و کلیه اعضاى داخلى بدن است. رشد دوران بلوغ به قدرى سریع و شدید است که بعضى از دانشمندان, رشد و نمو دوران بلوغ را به جهش تعبیر کرده اند.)18 با این تغییرات نوجوان بالغ با بحران هایى مواجه مى شود.

بلوغ و بحران بیولوژیکى 
تغییرات ظاهرى در دوران بلوغ, جوان را با بحران بیولوژیکى مواجه مى کند. (تغییرات بیولوژیکى در دختران در سنین 9 تا12سالگى و در پسران از 11تا13سالگى بروز مى کند. طى این دوره, 15تا20 سانتى متر بر قد و 20 تا25 کیلوگرم بر وزن نوجوان اضافه مى شود. رفته رفته خصوصیات ثانویه جنسى از قبیل: رویش موى صورت و تغییر صدا در پسران و عادت ماهیانه در دختران بروز مى کند.)19

(پیدایش دانه هاى سیاه رنگ بر روى پوست مخصوصاً در اطراف بینى, روى چانه یا روى شانه ها, پسرها را سخت مضطرب مى سازد. تغییر صدا که برحسب آب و هوا و نژادهاى مختلف زودتر یا دیرتر ظهور مى نماید, یک اثر عمومى است که در همه پیدا خواهد شد. تارهاى صوتى از لحاظ طول دو برابر مى شوند. صدا که تا آن هنگام زیر بود, در مدت چند ماه طنین مخصوصى پیدا کرده و به اصطلاح دو رگه مى شود و بسیار نامطبوع مى گردد. بعد از آن در مدت چند هفته از شدت آن کاسته مى شود و به تدریج حالت صداى اشخاص بالغ را پیدا مى کند و در 17سالگى آخرین تغییرات صوتى نیز از بین مى روند.

صداى زن نیز تغییر مى کند, اما کمتر محسوس است. آهنگ آن که بلیغ تر و رساتر مى شود, در حدود 15سالگى وضع ثابتى به خود مى گیرد.)20 
با بحران بلوغ, کشش جنسى آغاز مى شود و نوجوان به موضوعات جنسى حساس مى گردد. غالباً نوجوانان از این تغییرات ناآگاهند و گاهى دچار وحشت و اضطراب مى شوند. (دبس, جهالت و شتاب زدگى را دو خطر بزرگ در این مرحله از رشد آدمى مى داند.)21

(البته تغییرات بلوغ در همه افراد یک سان نیست. تغییرات بدنى همراه با بلوغ ممکن است در برخى از نوجوانان در اوایل بلوغ روى دهد و در برخى به تأخیر بیفتد. حتى در برخى از پسران, سینه ها رشد مى کند یا نشیمن گاه پهن مى شود. این ها دلالت بر داشتن اندام زنانه نیست و نباید نوجوان و دیگران را نگران این امر کند. هم چنین در دختران ممکن است سینه ها کمى دیرتر رشد کند و نباید این امر آنان را نگران کند, زیرا تغییرات بلوغ گاهى به تأخیر مى افتد.)22

راه هاى غلبه بر بحران 
براى عبور از این بحران, نوجوانان و والدین آن ها وظایفى دارند. وظیفه والدین کمک به نوجوانان و راهنمایى آنان از طریق ارائه اطلاعات صحیح و جامع درباره تحولات دوره بلوغ است. هرگونه سهل انگارى مى تواند نوجوانان را به اطلاعات ناقص و نادرست سوق داده و در نهایت آن ها را با مشکلات جسمى و روانى مواجه کند.

ییکى از روان شناسان به نام دبس, عقیده دارد که مادر باید دختر خود را از عادت ماهانگى مطلع سازد.23

نوجوان پسر باید بداند گاهى در خواب حالتى خاص به وى دست مى دهد و هم زمان با آن, منى از او خارج مى گردد و معمولاً بلافاصله بیدار مى شود. او نباید از این واقعه نگران باشد. این قوى ترین میل غریزى است که خداوند متعال در نهاد انسان قرار داده است تا پشتوانه بقاى نسل و نویدى براى پدر شدن باشد. این حالت را که احتلام مى گویند, براى جوان وظیفه اى را ایجاب مى کند که همان غسل جنابت است که احکام آن در رساله هاى عملیه آمده است. شدت این میل در پسران بیشتر از دختران است. از این رو آسیب پذیرى آن ها نیز بیشتر است.

اگر این میل در نوجوانى به هیجان آید, عواقب شومى به دنبال دارد. مؤثرترین روش براى کنترل و مهار غریزه جنسى, پرورش و تقویت روحیه دینى و پس از آن, اجتناب از نگاه شهوت آمیز و اسباب تحریک کننده مانند: فیلم و عکس هاى مبتذل و پرهیز از دوستان فاسد و روى آوردن به سرگرمى هاى سالم است.

البته به همان اندازه که در این دوره, جوان در معرض هجوم وسوسه هاى شیطانى و طوفان غریزه جنسى قرار مى گیرد و با مشکلات جدى روبه رو مى شود, پاک ماندن جوان در این مرحله و ایستادگى در برابر تمایلات درونى, ارزش مند و قابل تقدیر است. 
رسول خدا(ص) مى فرماید: (انّ اللّه تعالى یباهى بالشّابّ العابد الملائکة یقول: انظروا الى عبدى ترک شهوته من أجلى;24 خداى تعالى به وجود جوان پرهیزکار بر فرشتگان مباهات مى کند و مى فرماید: اى فرشتگان به بنده جوان من بنگرید که شهوت هاى جوانى خود را براى من رها کرده است.)

در روایتى دیگر, آن حضرت فرمود: خداى تعالى مى فرماید: اى جوانى که شهوت هاى خود را در راه من ترک گفته و جوانى ات را در این راه از دست داده اى, تو در پیشگاه من همانند بعضى از فرشتگانم مى باشى.25 
در جوانى پاک بودن شیوه پیغمبرى است 
ورنه هر گبرى به پیرى مى شود پرهیزگار

بلوغ و بحران عاطفى 
مهم ترین تحول دوران بلوغ بعد از ظهور صفات ثانویه جنسى, تحولات عمیق عاطفى است. مسئله مهم, یافتن هویت خود است. (نوجوان با در نظر گرفتن تجربیات گذشته و قبول تحولات بلوغ مى خواهد هویت خویش را از نو بازسازى کند. حتى مخالفت و ستیز نوجوانان با والدین خود و عصیان آنان در برابر ارزش ها و دخالت هاى دیگران براى تثبیت هویت و جدا نمودن هویت خویش از سایرین است.)26

این بحران باعث شده است که طوفانى در درون نوجوان ایجاد شود و با انواع تردیدها, سردرگمى ها روبه رو گردد. عواطف او ثابت نیست, زود خوشحال مى شود و به سرعت در غم و اندوه فرو مى رود. همین تغییر حالات او را خسته و رنجور مى کند و به واکنش تند و ناسازگارى سوق مى دهد. 
نوجوانان درد دل هاى زیادى دارند; مى گویند: کسى ما را به حساب نمى آورد, ما را درک نمى کنند. از سوى دیگر والدین نیز از نوجوان خود شکایت دارند, که او به کلى عوض شده است. همیشه با برادر و خواهر کوچک ترش مشکل دارد و پرخاش گر و خیره سر شده است.

(به والدین باید توصیه کرد که سعى کنند نوجوانان را در این دوره بحرانى درک کنند و سرکشى ها و مخالفت هاى نوجوانان در این دوره را به صورت علائم رشد و از خصوصیات دوره نوجوانى تعبیر کنند و آن را مقدمه قطعى یک واقعه نگران کننده که آینده نوجوان را تهدید مى کند, ندانند. برخورد صحیح آنان به نوجوان کمک خواهد کرد تا از این برهه پرتلاطم و آشوب بگذرد.)27

(جوانان در سن بلوغ, خود شیفته هستند. آن ها نسبت به عکس العمل خود در آینه وسواس به خرج مى دهند و گاهى ساعت ها خود را در آینه نگاه مى کنند. این عمل ناشى از خودآگاهى شدید آنان است.)28

انگیزه استقلال طلبى در این مرحله بروز مى کند. جوان از یک طرف از نظر اقتصادى وابسته به والدین است و از طرفى مى خواهد مستقل عمل کند. (مى گویند: انسان در سه مرحله به استقلال مى رسد: مرحله اول, هنگام به دنیا آمدن و مرحله دوم, هنگام از شیر گرفتن کودک است و مرحله سوم, دوران بلوغ است. موریس دِبس, روان شناسى معروف فرانسوى این دوره را فطام یا از شیر گرفتن روانى نام نهاده است.)29

ییکى از روان شناسان به نام (لوین) گفته است: (نوجوان در دوره اى زندگى مى کند که مى توان آن را دوره بى سر و سامانى روانى نامید, زیرا او نه کودک است و نه کاملاً بزرگ سال شده است. بحران بلوغ, نوجوان را در یک وضعیت مبهم و پیچیده اى قرار مى دهد که نمى داند چه کارى بکند. همین عدم اطمینان نسبت به نقش خود, موجب مشکلات زیادى براى نوجوان مى شود و او را زودرنج و دو دل و بى ثبات مى سازد.)30

البته نباید فراموش کرد که این امر در آن ها چندان با دوام و ریشه دار نیست. به تدریج عواطف و احساسات و خواسته هایشان جهت مى گیرد. برخورد سالم والدین و مربیان با این بحران مى تواند تا حد زیادى در فروکش کردن آن دخیل باشد. 
ییکى از حالات روانى و عاطفى نوجوان, پرخاشگرى است, چون به کمک این مکانیسم, او خاطرات تلخ گذشته و ضعف و حقارت خویش را پنهان و از این طریق اطرافیان را متوجه قدرت و بزرگى خود مى کند. از طرفى, حساسیت ها و هیجان ها با تغییرات و تحولات غدد داخلى, میزان ترشحات هورمون ها رابطه مستقیم دارد. فعالیت هاى بدنى, ورزش و تفریح و انجام تکالیف دینى و عبادات, تأثیر فراوانى در حفظ تعادل عاطفى و کنترل خشم نوجوانان دارد.

هارلوک, یکى از روان شناسان, حالات هیجانى و عاطفى نوجوانان را به خصوص در اوایل و اواسط بلوغ, داراى پنج مشخصه مى داند: (شدت, فقدان کنترل, عدم ثبات و یا تغییر ناگهانى از حالت شعف به حالت ناامیدى, افسردگى, اخلاق متغیر و پیدا شدن احساسات عاقلانه نظیر: وطن پرستى وفادارى, احترام به دیگران و خداجویى.)31

بلوغ و ارتباط با هم سالان 
(دوره بلوغ همواره دوره تنهایى بوده است. بدون توجه به تعداد دوستانى که نوجوان دارد, او همیشه در درون خود احساس خلأ مى کند. ساختار شناخت نوظهور جوانان در سن بلوغ, آنان را به اندیشیدن به خود وامى دارد.)32 این احساس تنهایى که به مراحل رشد مربوط مى شود, جوان را بر آن مى دارد که با هم سالان خود ارتباط برقرار کند. بنابراین دوستى ها در این دوره براساس یک نیاز اجتماعى شکل مى گیرد. معمولاً جوان تازه بالغ به دوستان خود وفادار است تا جایى که هیچ انتقادى را درباره دوستانش نمى پذیردد. 
در غالب موارد, گروه هاى هم سالان و دوستان نوجوان به قدرى در حیات او نقش دارند که والدین براى القاى نظر خود از دوستان نوجوان استمداد مى جویند. یکى از دلایل دوستى ها و رفاقت ها و پناه بردن به گروه هم سالان در این دوره, مشابهت مشکلات آنان است. بنابراین بودن در کنار آنان و بیان راز دل به دوستان, سبب آرامش روحى و تقلیل کشمش هاى روانى مى شود. 
(در یک تحقیق, یافته شد مدت زمانى که نوجوانان صرف صحبت کردن با هم سالان مى کنند از مدت زمان انجام تکالیف درسى, با خانواده و آشنایان بودن و یا تنها بودن بیشتر است.)33 
(هامچک) عملکرد گروه هم سال را به صورت زیر بیان مى کند: 1. جانشین شدن براى خانواده; 2. منبع احترام شخص; 3. منبع ثبات و استوارى در زمانى که دوره تحول و انتقال است; 4. سپرى در مقابل فشار بزرگ سالان; 5. منبع قدرتى که فرد طرز رفتار خود را از آ ها مى گیرد; 6. الگویى براى رشد اجتماعى, اخلاقى, عاطفى و ذهنى.34

بنابراین با توجه به نقش مهم و سازنده هم سالان, لازم است خانواده و مدرسه زمینه عضویت و حضور نوجوانان را در گروه ها و تشکل هاى دانش آموزى و محلى فراهم نمایند تا روابط اجتماعى را تجربه کنند.

بعضى از نوجوانان به دلیل احساس خطاکارى و اشتباه و یا احساس بى ارزشى و ترس از برخورد با دیگران و نداشتن مهارت هاى اجتماعى, انزوا و گوشه گیرى را بر معاشرت با دوستان ترجیح مى دهند, که در این صورت آموزش مهارت هاى ارتباطى و ترتیب دادن جلسات گروهى از سوى والدین مى تواند به نوجوان کمک کند تا در جمع حاضر شود و ابراز وجود کند. هرگونه سخت گیرى و بى توجهى والدین در این مورد به شخصیت اجتماعى نوجوان آسیب وارد مى کند و او را با بحران روبه رو مى سازد.

البته نباید مسئولیت والدین را در بررسى دوستان نادیده گرفت. هرگونه اهمال و بى تفاوتى ممکن است زیان هاى جبران ناپذیرى را به بار آورد. والدین باید مراقب باشند که فرزندان نوجوان آن ها با چه کسانى طرح دوستى مى ریزند, چون دوستى نوجوان بر مبناى تبادل عاطفى و نیاز روحى است. انگیزه هاى عاطفى باعث مى شود آن ها در انتخاب رفیق دقت لازم را مبذول ندارند و بدون تأمل, با دیگران رابطه برقرار کنند. واضح است این دوستى هاى حساب نشده مى تواند ثمرات تلخى به بار آورد. امام على(ع) مى فرماید: (من اتخذ أخاً من غیر اختبار اَلجأه الاضطرار الى مرافقة الاشرار;35 کسى که ناسنجیده با دیگران پیمان دوستى مى بندد, ناچار باید به رفاقت اشرار تن دهد.) 
بنابراین پدر و مادر باید با دقت و حساسیت خاص, روابط فرزند خود را با دوستانش تحت کنترل و نظارت قرار دهند. (بررسى ها نشان مى دهد که نوجوانان اولین قدم هاى انحراف و تباهى را به کمک دوستان ناباب برداشته, سپس در سراشیبى سقوط قرار گرفته اند.)36 
البته اعمال نظارت باید به گونه اى باشد که به حساسیت منفى فرزندان نینجامد و آن ها را به لجاجت واندارد, زیرا در این صورت نوجوان بیشتر به طرف دوستان ناهل سوق داده مى شود. 
نوجوانان عزیز نیز باید به این واقعیت توجه داشته باشند که تجارب به دست آمده از دوران طفولیت و اطلاعات محدود و ناقص آن ها براى مواجهه با دنیاى جدید جوانى, کافى نیست. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: (جهل الشابّ معذور وعلمه محقور;37 عذر نادانى جوان پذیرفته و مقبول و علم او در جوانى محدود است.)

جوان به اطلاعات جدید و معتبر و گسترده نیاز دارد تا بتواند بر معضلات زندگى جدید خود فائق آید. در این راستا باید بر احساس غرور و بزرگ منشى خود غلبه کند و از تجارب گران سنج بزرگ سالان بهره مند گردد. امام على(ع) مى فرماید: با مردان آزموده و صاحب تجارب, هم نشین باش که اینان متاع پر ارج تجربه هاى خود را با گران ترین بها یعنى فدا کردن عمر خود تهیه کرده اند و تو آن را با ارزان ترین قیمت یعنى با صرف چند دقیق به دست مى آورى.38

بلوغ و ناسازگارى با والدین 
ییکى از بحران هاى بلوغ, ناسازگارى نوجوانان با والدین است. آن چه مهم است فهم این ناسازگارى و دلایل آن است. چرا فرزندان رفتار والدین خود را تأیید نمى کنند و والدین از مخالفت فرزندان خود گله و شکایت دارند؟ به نظر مى رسد آزادى خواهى و استقلال طلبى و نوگرایى که از خصوصیات دوران بلوغ است, منشأ این ناسازگارى باشد. (در دوران بلوغ, بیش از هر زمان دیگر انسان به این که مورد توجه و پذیرش باشد, اهمیت مى دهد و به شدت احتیاج دارد که به عنوان یک دوست و شریک تلقى شود. چه قدر مکرر از جوانان شنیده مى شود که کاش یک بار بزرگ ترها با ما جدى صحبت مى کردند.)39

پدر و مادر باید متوجه باشند که نوجوان امروز, کودک دیروز نیست. نوجوان, عاشق آزادى و اظهار وجود و شیفته استقلال و اثبات شخصیت است. یک نوجوان ایرانى در خاطراتش مى نویسد: (دوست ندارم به من دستور دهند, مخصوصاً اگر این دستور آمرانه باشد. اگر دستور دهنده مادرم باشد, گوش نمى دهم. وقتى دستوردهنده برادر بزرگم باشد, ناچارم که اجرا کنم وگرنه کشیده اى خواهم خورد. با این وجود, وقتى برادرم به من دستور مى دهد سعى مى کنم فوراً آن را اجرا نکنم و خود را به نشنیدن مى زنم. این کار به من فرصت مى دهد تا خشم خود را فرو نشانم.)40

باید به این نکته توجه داشت که جوان با اظهارنظر کردن در مسائل, بزرگ منشى, حق دخالت در امور براى خود قائل بودن و تمرد از خواسته هاى بزرگ سالان و بى اعتنایى به سنت هاى کهن جامعه, درصدد آزمایش دیگران و سنجش میزان مقاومت آن ها است. والدین نباید با این پدیده با دیده تردیدآمیز بنگرند و احساس نگرانى نمایند. همان طورى که والدین در ایام کودکى از راه رفتن مستقل آن ها استقبال مى کردند, باید از استقلال خواهى جوانان خود نیز که نشانه سلامت جسم و جان آنان است, دل شاد گردند. اسلام بر قبول این واقعیت تأکید کرده و بر تشریک مساعى و مشورت در مسائل زندگى اصرار مى ورزد. رسول اکرم(ص) مى فرماید: (الولد سید سبع سنین وعبد سبع سنین ووزیر سبع سنین;41 فرزند در هفت سال اول, سید و آقاى والدین است و در هفت سال دوم, بنده مطیع و فرمان بردار پدر و مادر است و در هفت سال سوم, وزیر والدین است.

(رسول اکرم(ص) با به کار بردن کلمه وزیر, از طرفى تشخص طلبى و استقلال جویى جوان را مورد توجه قرار داده و او را در کشور کوچک خانواده وزیر مسئول شناخته است و از طرف دیگر به پدر و مادر فهمانده است که با جوان امروز همانند بچه دیروز رفتار نکنید. بچه دیروز, بنده و مطیع شما بوده و جوان امروز, وزیر و مشاور شما است.)42 
والدین مى توانند با ارتباط صحیح و منطقى با نوجوانان به آن ها کمک کنند تا این دوره را بدون فشار و تنش سپرى کنند. اگر والدین نقش خود را به خوبى ایفا نکنند, امکان انحراف و انحطاط و کشانده شدن نوجوان به دسته هاى بزه کار و منحرف زیاد است. وقتى نوجوان هیچ گونه تکیه گاهى براى خود نداشته باشد و نتواند ارتباط صحیحى با دیگران برقرار کند, به الگوهاى نامطمئن و گروه هاى بزه کار پناه مى برد. قطع رابطه عاطفى بین والدین و نوجوانان در این دوره, زمینه سرخوردگى و گریز آن ها را از محیط خانه و مدرسه فراهم مى کند. بنابراین سازگارى و ناسازگارى نوجوان تا حد زیادى بستگى به نوع رفتار و واکنش والدین دارد. روایت امیرالمؤمنین(ع) بر این مطلب دلالت دارد; آن جا که مى فرماید: (ولدک ریحانتک سبعاً وخادمک سبعاً ثمّ هو عدوّک أ و صدیقک;43 فرزندت در هفت سال اول, برگ خوش بویى بر ساقه درخت وجود شما است و در هفت سال دوم, خدمت گزار مطیع و فرمان بردار شما است و در هفت سال سوم, ممکن است دشمن یا دوست تو باشد.)

(اگر پدر و مادر نوجوان بتواند ضمن ولى بودنشان همانند یک دوست مهربان و صمیمى, دوستانه و مشاورانه با نوجوانشان رفتار کنند [و] در رفتارشان استمرار داشته باشند و هرگز از حریم دوستى اعتماد متقابل و روابط سینه به سینه خارج نشوند, مى توانند به عنوان یک دوست صمیمى نیاز فرزند جوانشان را تأمین کرده, هم چون سنگرى استوار او را از گزند آسیب هاى روانى و اجتماعى حفظ نمایند. براى ایجاد و استمرار رابطه دوستانه و صمیمانه با نوجوانان به گونه اى که آن ها با کمال میل و انگیزه, مشتاق باشند, حرف هاى دلشان را با پدر و مادر خود مطرح کنند, باید سرمایه گذارى نمود. سرمایه اصلى چنین پیوند و ارتباط مقدسى, رفتار صادقانه و صمیمانه در طول دوران مختلف رشد کودک است.)44

بلوغ و احساسات مذهبى 
با فرا رسیدن بلوغ, در کنار شکوفایى تمایلات نفسانى, تمایلات روحانى نیز بیدار مى گردد. (همه روان شناسان در این نکته متفق القول اند که ما بین بحران تکلیف و جهش ناگهانى احساسات مذهبى, ارتباطى وجود دارد. به گفته دبس, در این اوقات, نوعى بیدارى مذهبى حتى نزد کسانى که سابقاً نسبت به مسائل مذهبى لاقید بودند, دیده مى شود.)45

بر این اساس در صدر اسلام, جوانان زودتر از بزرگ سالان به دین مقدس اسلام و پیامبر(ص) ابراز علاقه کرده و ایمان مى آوردند. مصعب بن عمیر, نماینده مخصوص رسول اکرم(ص) براى تعلیم و آموزش قرآن به مدینه آمد. جوانان و نوجوانان دعوتش را مى پذیرفتند.46 شخصى به نام ابى جعفر احول, از دوستان امام صادق(ع), براى تبلیغ مذهب تشیع به بصره رفت. امام صادق(ع) از او سوال کرد: مردم بصره را در قبول روش اهل بیت و سرعت پذیرش آیین تشیع چگونه یافتى؟ عرض کرد: افراد کمى تعالیم اهل بیت را پذیرفتند. حضرت فرمود: (علیک بالاحداث فانهم اسرع الى کل خیر;47 توجه خود را به نسل جوان معطوف دار که آنان در انجام امور خیر از دیگران پیش قدم ترند.) 
حمایت جوانان از دین و شیفتگى آن ها به مسائل دینى, صریح و خالص و قاطع است تا جایى که جانشان را براى اعتلاى عقاید مذهبى فدا مى کنند. تجربه انقلاب اسلامى ایران و جنگ تحمیلى و بسیج جوانان در سن بلوغ و دفاع جانانه آن ها از مکتب و شرف و میهن اسلامى, گواهى صادق بر این مدعا است. به نمونه اى از وفادارى و حمایت بى دریغ از ارزش ها و باورهاى مذهبى اشاره مى کنیم:

(سعد بن مالک از جوانان انقلابى صدر اسلام بود. او در 17سالگى اسلام آورد. او مى گوید: من نسبت به مادرم خیلى مهربان و نیکوکار بودم. موقعى که قبول اسلام کردم و مادرم آگاه شد, روزى به من گفت: این چه دینى است که پذیرفته اى؟ یا باید از آن دست بردارى و به بت پرستى برگردى یا من آن قدر از خوردن و آشامیدن امساک مى کنم تا بمیرم. سعد گفت: من از دینم دست نمى کشم و از شما درخواست مى کنم که از خوردن و آشامیدن خوددارى نکنى. مادر به گفته فرزند اعتنا نکرد. یک شبانه روز غذا نخورد, اما مِهر الهى آن چنان در عمق جانش نفوذ کرد که مهر مادرى نتوانست در برابر آن مقاومت نماید. او با قاطعیت به مادرش گفت: به خدا قسم, اگر هزار جان در تن داشته باشى و یک یک آن ها از بدنت خارج شود, من از دینم دست برنمى دارم. وقتى مادر از تصمیم جدى فرزندش آگاه شد و از تغییر عقیده سعد مأیوس گردید, امساک خود را شکست و غذا خورد.)48

ارزش ها در دوران بلوغ, در حال تحول و دگرگونى است. جوان در این مرحله تمایل دارد در مسائل اعتقادى خود تجدیدنظر کند, چون نمى داند آن چه را که به او در این باره گفته اند درست است. از این رو به تحقیق و بررسى مى پردازد. البته نباید از این تردید و شک هراس داشت. 
استاد مطهرى(ره) شک را مقدمه یقین, و پرسش را مقدمه وصول, و اضطراب را مقدمه آرامش مى داند و مى گوید: (شک, معبر خوب و لازمى است, هرچند منزل و توقف گاه نامناسبى است.)49 
در این شرایط آن ها نیاز به رهبرى فکرى و عاطفى دارند. کودک به دلیل نارسایى عقل, از تجزیه و تحلیل مسائل عاجز است. از این رو بدون مطالبه دلیل, آموزه هاى دینى را از والدین مى پذیرد, ولى این حالت انقیاد را نمى توان از نوجوان بالغ انتظار داشت. گلن بلر و استوارت جونز مى گویند: (نوجوان در طى تحولات بلوغ به آن مرحله مى رسد که با نیروى استدلال با عقاید مذهبى مواجه شود.)50

والدین باید از این فرصت استفاده کرده و شعائر دینى را با منطق و استدلال به فرزندان جوان خود ارائه دهند و از اکراه و تحمیل تکالیف بپرهیزند تا با عکس العمل منفى و حتى موضع گیرى آن ها مواجه نشوند. (پس از دوران کودکى, صورت امر از قطعیت خود خارج مى شود و بیشتر با دلیل و عقل سلیم سرو کار دارد. از این به بعد پدر باید بگوید: اگر من به جاى تو بودم, فلان کار را مى کردم و دلیل بیاورد.)51

اگر با نوجوان با صداقت و احترام برخورد شود, به سهولت مى توان در اعماق دل او نفوذ کرد. دبس مى گوید: (ارزش هاى اخلاقى در دوران بلوغ در وجود سرمشق هاى انسانى تجلى مى کند و صورت هایى به خود مى گیرد که نوجوانان سعى مى کنند به هیئت آنان درآیند. نوجوانان این اشخاص نمونه را آیینه و آرمان و کمالى مى دانند که خودشان خواهان آنند.)52 
آن ها تمام مسائل را زیر ذره بین انتقاد خود قرار مى دهند و در بنیان هاى اعتقادى و باورهاى مذهبى خود هیچ گونه تسامح و تساهلى را برنمى تابند و اگر عمل الگوها با گفتارشان هم خوانى نداشته باشد, چه بسا اصل اعتقادات را زیر سؤال ببرند. اگر والدین نقش رهبرى خود را به خوبى ایفا نکنند و عطش روحى جوانان به مذهب را به موقع سیراب نسازند, چه بسا آن ها به افکار انحرافى روى آورند. از این رو اسلام بر انتقال سریع آموزه هاى دینى تأکید مى کند. امام صادق(ع) مى فرماید: (بادروا احداثکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجئه;53 احادیث اسلامى را به نوجوانان خود بیاموزید و در انجام آن تسریع کنید, پیش از آن که مخالفان گم راه بر شما پیشى گیرند.) 
این آموزش هرگز به صورت تحمیل نظر و سلیقه اى نباید باشد, بلکه باید به صورت مبادله عقاید و افکار و طرفینى باشد. (بر طبق بررسى یونسکو, اغلب جوانان احساس مى کنند آلت دست قرار گرفته اند و براى همین جهت نسبت به بزرگ سالان بدبین هستند و یک حالت عصیان نسبت به سنت ها و آداب و رسوم خانوادگى و اجتماعى در آنان پدیدار گشته است. والدین مى خواهند فرزندانشان مانند خود آن ها باشند, در صورتى که ممکن است جوانان نخواهند مانند آنان زندگى کنند.).54

البته این به معناى تسلیم شدن در برابر نظرات نوجوان نیست, بلکه به معناى جلب اعتماد نوجوان و در نظر گرفتن شرایط روحى و هم آهنگى با تحول زمانى است. شاید روایت امیرالمؤمنین(ع) ناظر به این نکته روان شناختى باشد که مى فرماید: (لاتقسروا اولادکم على آدابکم فانهم مخلوقون لزمان غیر زمانکم;55 آداب و رسوم زمان خود را به فرزندانتان تحمیل نکنید, چه آنان براى زمانى غیر از زمان شما آفریده شده اند.)


  
  
<      1   2   3      >