«المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر»
مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
فرهنگ
هربار از ایران و سرزمین ایرانی و آریایی به میان می آید حرف از تمدن و فرهنگ و ایمان و آبروی چندصدساله به میان می آید ایرانی که سرزمینی محو تمدن و دانش بشری بود و دیگر کشورهای جهان از این فرهنگ و تمدن و دانش بی بهره نبودند و سرزمین ما ایران را به بزرگی یاد می کردند که در جمله ای از وصیت نامه داریوش کبیر می خواندم که خلاصه شرح متن آن اینگونه بود که
مردمان ایران در 28 کشوری که ایران به آنها حکومت می کند قابل احترامند و آنها هم در ایران صاحب احترامند.
و اینک در زمانه ما چه بر سر فرهنگ و تمدن و ایمان و آبروی ما ایرانیان و مسلمان و مصیحیان و یهودیان و زرتشتیان و هر ادیان دیگر در ایران آمده است.
چرا مردمان کشورهای دیگر که علم و فرهنگ و تمدن خود را مدیون گذشته ما هستند و سالهاست ما آنها را به عنوان دشمنان خود قلمداد می کنیم و از کودکی در گوشمان خوانده اند که مردم دنیا بزرگترین دشمنان ایران هستند به خودشان اجازه می دهند که درباره ایرانمان و مردممان و تمدن مان و اعتقادمان اینگونه توهین آمیز و پست فکر کنند و نظر بدهند و فیلم نامه ای بسازند که از واقعیت به دور است و دیده میشود که مردم کشور خودمان هم از اینگونه فیلم ها و بازی ها استقبال می کنند. واقعا چه بر سر ما و فرهنگ و تمدن ما آمده است.
نظر مثلا صاحب نظران و مسئولان و استادان خودمان:
هروقت تلویزیون یا رادیو درباره مشکلات جامعه و جوانان و خانواده ها صحبت می کنند و یا درباره جامعه و حل مسائل آن به بحث می نشینند به این نتیجه میرسند که باید فرهنگساری کرد یعنی مردم و جوانان ما بی فرهنگند و فرهنگ استفاده از ابزارهای روز و رفتارهای جامعه و رانندگی در خیابان و مدرسه رفتن و خیلی چیزهای دیگر را ندارند ((( یعنی ما بی فرهنگیم))
ما بی فرهنگ نیستیم بلکه گذشته پرستیم و فقط به فرهنگ و دانشمندان گذشته مان که دارند از یاد می روند افتخار می کنیم و گذشته گرا نیستیم تا لااقل مثل فرهنگ هزارسال پیشمان رفتار کنیم برای همین است که گذشته مان از آینده مان درخشان تر است یا به عبارتی آینده مان از حال و گذشته مان پست تر و بی فرهنگ تر و عقب مانده تر است و یک چرای بزرگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به خداوند
من از این دوران که دیگر آبرویی و فرهنگی و تمدنی برای ما باقی نگذاشته اند به خداوند متعال شکایت می کنم که ببین خدا که چگونه پست شده ایم آن هم دربرابر کسانی که وقتی ما بن سینا داشتیم دوران وحشی گری و آدم خاری و آدم کشی کسانی بود که امروز با فرهنگ و دانش و علمشان به ما فخر می فروشند و به فرزندانشان می آموزند که ایرانیان از گذشته بی فرهنگ و بی تمدن بودند و به ما لقب وحشی بودن را می دهند و واقعا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب یا بد بودن - معتاد یا ورزشکار بودن - خوشحال یا غمگین بودن - دزد و یا صادق بودن - با ایمان یا کافر بودن - ظالم یا مظلوم بودن - کارگر یا دکتر و دانشمند بودن و خیلی کلمات مترادف دیگر که از تاثیر خانواده بر روی انسان بوجود می آید.
فرزندان بزرگ بخوانند...
من بزرگترین فرزند یک خانواده کوچک هستم و بزرگترین فرزندان خانواده های دیگر هم شاید با من هم عقیده باشند که
همیشه سختی ها - غم و غصه ها - افسردگی ها - سرکوفت ها - سرزنش ها - تنهایی ها و گوشه نشینی ها سهم و قسمت فرزند بزرگتر خانواده است. و چقدر مظلومانه و نا آگاهانه با ما رفتار کردند و رفتار می کنند.
چندوقت پیش فکر می کردم که دیگر بزرگ شدم و آن رفتارهای نا.... خانواده ام تمام شده ولی این طور نبود من محکوم بودم به فرزند بزرگتر بودن.
بعضی وقت ها در ناراحتی هایم به این می اندیشم که شاید مرا خدای دیگری خلق کرده که آنقدر متفاوت با من رفتار می کنند و مرا غم ها و غصه های دوران کودکی و نوجوانی در بر می گیرد که چرا نداشتم و چرا اینگونه با من رفتار شد بسیار متفاوت تر از فرزندان دیگر خانواده.
آنهایی که بغض داشتند بخوانند...
تا بحال بغض چقدر گلویتان را بدرد آورده است؟
تا بحال چقدر فهمیدید درد دل کردن دردی از دل دوا نمی کند.
تابحال چندبار در قلبتان گریه کردید و دیگران نشینیدند.
چه کسی درک می کند که پنج سال بغض داشتن یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی خانواده آدم. ما را بی عرضه قلمداد می کنند و وقتی ما را با برادر کوچکتر مقایسه و سرزنش می کنند و نمی دانند این متفاوت بودن ما با برادر کوچکتر از متفاوت برخورد کردن آنها با ماست و نمی دانند که چه تیشه ای بر ریشه دل ریش ما می زنند.
و نمی دانند که چه درد آور است مرگ آرزوها
فقرفکری در پدران و مادران یک خانواده
یکی از بررگترین مشکلاتی که کودکان در قنداق تا پیرمرد ها و پیرزن های گوشه نشینی که خاطرات دوران جوانی خود را مرور می کنند فقر فکری خانواده هایی است ک در آن بزرگ شدند.
فقر فکری چیست؟
از پدر و مادر بپرسید که دوست دارند فرزندانشان در آینده چکاره شوند و یا بپرسید که فرزندانشان در این سن نیازمند چیست و یا از فرزندانشان در حال و آینده چه انتظاری دارند و یا بپرسید که چه خواطره بدی از فرزندانشان در ذهن باقی گذاشتند با چگونگی جواب آنها به میزان فقر فکری آنها در خانواده پی خواهید برد.
وقتی پدر اصلا سن دقیق فرزندش را نمی داند و حتی کلاس و مدرسه او را نمی شناسد....
وقتی مادر تمام نیاز فرزند را خوردن همان غذایی که آماده می کند و خوابیدن بی سر و صدا می داند و حوصله توجه به درس فرزند را ندارد...
و بسیار تفکرات و عملکرد های فقیرانه پدر و مادر ها که باعث یک سری ناراحتی ها و افسردگی ها و بیماری ها در کودکان و جوانان و حتی در سنین بالا می گردد.
کودک فکر می کند ...
کودک در کودکی با رفتارهای فقیرانه پدر و مادر خود با مسائل بسیار سرد و بی حوصله رفتار می کند و حق دارد چون در چنین محیط سرد و خوابالوده ایی نمی توان پر نشات و شاد بود.
من کودک چرا با کودکان دیگر فقر دارم؟
چرا گوشه نشینی و تنهایی و افکار رویایی خود را بیشتر از بازی با هم سن های خودم دوست دارم؟
چرا این گوشه نشینی را در من داشتن ادب و آرامش فرض می کنند؟
یکی دیگر از مشکلات جوانان از آغاز جوانی که گریبانگیر جوانان می شود احساس علاقه شدید و دوست داشتن جنس مخالف در سنین آغازین جوانی و نوجوانی است بدون آنکه بداند چرا و چگونه رفتار کند که آن را عشق کودکانه می نامند.
این عشق و علاقه کودکانه چون با چشمان بسته و رویاهای کودکانه آغاز می شود و شاید تقلید از الگوها و یا تاثیر نوع تربیت خانواده باشد در سن 10 سالگی در کودک آغاز می شود و چون ناآگاهانه است و غرق در رویا بسیار شدیدتر از دوستداشتن های بزرگسالان آگاه است و چون هیچ پشتوانه و وصالی هم ندارد یا در آغاز یا پس از مدتی به نابودی می انجامد و در جوان باعث بروز صدمات شدید فکری و روحی و روانی می شود و تا چندین سال جوان را همراهی کند و به عنوان یک عشق شکست خورده به خود آزاری می انجامد و جاهایی دیده می شود که جوان دست به خودکشی و یا آزار پدر و مادر و یا فرار از خانه می زند و باعث نابودی خود و دیگران می شود.
خاطره من
چند ماه پیش عکس جوانی 17 ساله که آغاز و شروع جوانیش را دیدم که چون دست معشوقه خود را در دست پسری دیگر دیده بود دست به خودکشی زده بود و اینچنین است عشق کودکانه ناآگاه و غرق در رویاهای کودکانه.
و چنین فاجعه ای جامعه را تحدید می کند و هیچ کس نه چاره اندیشی می کند و نه به یک جوان تنها اهمیت میدهد تا بپرسد که چرا و با همدردی آگاه کند و جوان را با افکاری چون
نمی دانستم - نگفته بودند - نمی فهمیدم - بچه بودن و نادان تنها بگذارند
از کودکی به ما یاد دادند که مدرسه خانه دوم ماست ولی چه بد خانه ایست این خانه دوم ما.
چرا؟
چرا وقتی درباره خاطرات دوران دبستان صحبت می کنیم فقط یاد تنبیه ها و کتک های وحشیانه معلم ها به میان می آید (آن هم با شلنگ - کمربند و دیگر وسایل وحشیانه که کودک دبستانی تحمل آن را ندارد)
این نظام آموزشی غلط و وحشیانه دوران دبستان کشور ما باعث بروز بیماری های روانی و عاطفی در ما شده است. هنوز هم وقتی یاد آن دوران می کنم دوران غم و غصه و درد های کودکانه است.
----- چند وقت پیش فکر می کردم این قانون کتک زدن دانش آموزان دبستانی بداشته شده است ولی برادر کوچک دبستانی من نظر دیگری دارد و او هم خاطره کتک های معمان را از دوران دبستان به دوش خواهد کشید.
خاطرات من
دید من از مدرسه از گذراندن این دوران برای من جالب است شاید برای شما نیز جالب باشد.
از کودکی که وارد دبستان شدم همیشه دل درد داشتم. پدر و مادرم بیماری و ضعف را باعث این دردها و نا آرامی ها می دانستند و به یاد دارم دورانی که در آزمایشگاه ها و مطب ها گذراندم تا به من ثابت کنند که دلدردمن از انگل است ولی نبود.
و حالا که 20 سال گذشته است به این نتیجه رسیدم که آن همه شکم درد ها و ناراحتی ها و ناتوانی ها و گوشه گیری ها همه از ترس و استرسها به خاطر کتک های معلم بد اخلاقم و رفتارهایی که با من داشت بود.
شاید من شاگرد تنبل و یا بدی بودم که اینگونه با من رفتار می شد ولی یک بار هم از من نپرسیدند که چرا من اینگونه ام و چه مشکلی دارم.
کودکی بسیار آرام بدون اعتماد به نفس با استرس فراوان و رویایی. در تخیلات خودم مردی شکست ناپذیر با قدرت ماوراع. همیشه ترس از ورود معلم به کلاس (هنوز هم که فکر آن دوران تلخ را می کنم تنم می لرزد)
-این از دوران دبستان
دوران راهنمایی دوران نا آشنا با محیط و رفتارها با تازگی و دوران دورتر شدن از خانه.
در این دوران دیگر زیاد خبری از تنبیه بدنی معلمان دیده نمی شود چون دیگر دانش آموزان با یک معلم سروکار ندارند و آزادی رفتار بیشتزری در در خود پیدا می کند و حتی سر عقده ها باز می شود و به دعوا با معلمان ضعیف می انجامد.
دوران دبیرستان
شاید یکی از بدترین دوران زندگی من دوران دبیرستانه و اگر از محیط خراب چشم بپوشی با معلمان بی سواد و آشوبها در محیط مدرسه آشنا می شویم. معمان بی سوادی که دنیا به چشم ندیده که فقط برای آنها مهمتر از پایان کلاس و رفتن به خانه نبود.
خاطرات من
در صف دبیرستان در حیاط مدرسه ایستاده بودیم که درباره تیپ و موهامون ایراد می گرفتند. مدیر مدرسه که فردی بد دهن بود و فهش و ناسزا به پدر و مادر می داد که چرا چنین لباسی پوشیدی و این چه وضع مو سر است . واقعا در چنین محیطی چه بر سر جوانان دبیرستان مدرسه می آید و چه رفتاری از ما سر می زند را از مدیر مدرسه سیلی خورده دوران دبیرستانمان بپرسید.
من هم اگر جای کسی که فهش شنیده بود بودم یا باید می مردم یا مدیر را تا حد مرگ می زدم. و این است عقده هایی که دوران مدرسه که به ما یاد داده اند.
یکی از بزرگترین مشکلات ما جوانان و حتی جوانان دیروز و شاید هم جوانان آینده من فکر نمی کنم. معلم بزرگوار من استاد دکتر شریعتی گفت و گوش شنوایی پیدا نکرد این بود
که یکی از مشکلات جوانان مسئله دین گریزی است و در مذهبی که نباید های آن از بایدهای آن بیشتر باشد از این بهتر نخواهد بود.
کلمه غریبیست ولی قدیمی . تا بحال فکر کردید که ما جوانان چرا این حالت بیمارگونه دین گریزی را داریم. مگر انسان ذاتا مذهبی و خداپرست نیست پس چرا جوانان از دین و آنهم چنین دینی مثل دین اسلام فرار می کنند؟
نماز - روزه - غیبت نکردن - دروغ نگفتن - تهمت نزدن و خداپرست بودن مگر بد است که جوانان از آن می گریزند و حتی عده ای به فرقه های شیطانی و شیطان پرستی می پیوندند و نابود می شوند و چرا میلی که در پیوستن به این مذاهب پوچ دارند را در مذهب اسلام ندارند.
باید خدمت شما خواننده محترم عرض کنم که دینمان مشکلی ندارد و ما جوانان هم مشکلی نداریم . پس مشکل از کجاست که جوانان اینگونه احساس دین گریزی دارند؟
مشکل از کسیست که دین را به ما معرفی کند و با افراط و تفریط ها و رفتارهای مضحک و سوالگونه ای که در جوانان بوجود می آید و کسی نیست که پاسخ دهد (جز به سوالات چندین ساله شرعی) که فکر می کنند تمام مشکلات دین مان ندانستن چنین سوالات شرعی تکراریست
سوالاتی بی جواب که می ترسد کسی که می پرسد و نمی پرسد کسی که می ترسد و نمی داند کسی که نمی پرسد و ندانستن جواب قانع کننده شک در دل می اندازد.
((((( و چه زیباست سخن * بپرسید تا وقتی در کنارتان هستم* مولایمان علی))))))
در دو تصویر بالا واقعا چه دیده می شود ؟ چرا با افراط و تفریط های جاهلانه خود ما را از دین و ایمان و اعتقاد به خدا زده می کنید؟
آنهایی که سالها قبل بت می پرستیدند و دختر زنده به گور می کردند و دور آتش می چرخیدند و انسان قربانی می کردند خودشان قربانی افراط ها و تفریط های احمقانه پدران و نیاکانشان بودند.
و ما در این عصر علم و دانش و تکنولوژی نمی خواهیم ماننده آن بت پرستان و آدمخاران و وحشیان قربانی جهل های پدرانمان باشیم
و خدایا از جهل پدرانمان به تو پناه می بریم
ما جوانان می ترسیم..
شاید کسی که این مطلب را می خواند اگر جوان امروزی نباشد شاید فکر کند که جوان امروز از چه چیزی می ترسد؟
باید به این پدر یا پدربزرگ یا هر بزرگسال دیگری بگویم در دوران ما حتی شما هم میترسید و شاید هم بیشتر از ما جوانان خام و خواب از دوران.
از چه میترسیم؟
از خیلی چیزها که خودمان از آن خبر نداریم و شاید مهم نیست که از چه چیز می ترسیم مهم این است که چرا باید بترسیم و چه باعث شده که ما ترسو باشیم.؟
هر کس ادعا می کند که نمی ترسد کمی فکر کند حتما به ادعای خود خواهد خندید.
- چرا در جامعه ما وقتی ناموس ما که خواهر یا مادر و حتی همسر ماهم می تواند باشد و یا ناموس دیگران که خواهر یا مادر و یا همسر دیگری باشد در برابر اهانت دیگران خاموشیم.... شاید می ترسیم؟
- چرا در گرفتن حقمان که شاید سال هاست فراموش شده است حتی بیان آن هم تن ما را به لرزه در می آورد..... شاید حقی نداریم و شاید می ترسیم؟
همانطور که گفتم مهم نیست که از چه می ترسیم . مهم این است که چرا اصلا باید بترسیم؟
و نابود باد و مورد لعن خدا بر آنکه تخم ترس و دلهره را در سینه ما جوانان و مردممان کاشت.
----------------
نداشتن اعتماد به نفس
وقتی ترسو باشیم اعتماد به نفس هم نداریم و وقتی اعتماد به نفس نداریم افسرده ایم و تصور می کنیم که نسبت به اطرافیانمان انسان بی لیاقت و نادانیم و همین طرز فکر در ما مرگ استعداد و خلاقیت است و ناراحت از اینکه چرا به دنیا آمدیم
و نابود باد و مورد لعن خدا آنکه اعتماد به نفس ما جوانان و مردممان را کشت.
----------------
نداشتن هویت
تا بحال فکر کردید که هستید و دارای هویت و شخصیت بالایی هستید؟
تا بحال به این مطلب پی برده اید که چقدر خداوند ما را دوست دارد پس چرا ما خودمان را دوست نداشته باشیم؟
هویت ... هویت ... هویت ...
چه کلمه نا آشنا و غم انگیست
ما که غرق در افکار و یا کارمان هستیم اصلا فرصت فکر به این جمله آشنای غریب را داریم؟... نمیدانم
----------------------
باز هم فکر کنیم شاید راهی برای بهتر بودن باشد.
بزرگترین فاجعه ای که در قرن بیستم تا به حال دامنگیر مردم پیشرفته اروپایی و آمریکایی و مردم جهان سوم مثل کشور ما شد تنهایی بوده و است.
به قول آقای دکتر شریعتی کشور های جهان سومی مخصوصا کشور مظلوم ما ایران بین چهارراهی قرارگرفته که از یک طرف مشکلات جوامع غربی و پیشرفته اروپایی و از طرف دیگر مشکلات جهان سومی بودن و عقب ماندگی فرهنگی جوامع ما. ما را دربر گرفته است.
تنهایی و احساس تنهایی که از کودکی و خوردسالی تا پیری و سالخوردگی دامنگیر انسانهاست باعث بروز افسردگی و ضعف در اعتماد به نفس و ناتوانی در طرز برخورد با افراد مختلف در جوامع مختلف است.
ولی بهترین چیز برای درمان یا نجات و یا آرامش فقط وفقط تنها نبودن و داشتن همدم است
و چه سخت است تنهایی خوشبخت بودن
یکی از مشکلاتی که جوانان گذشته و امروز و با این رویه جوانان آینده را در بر گرفته مشکل خود ارضایی یا جلغ زدن در جوانان است.
درباره این مشکل که شاید درباره عواقب آن اطلاعات کمی یا حتی هیچ اطلاعات نداریم چه باید بدانیم ...
در مقاله ای به این اطلاعات دست پیدا کردم که دوستدارم شما هم بخوانید و بدانید...
استمناء
خودارضائی، یا اِستِمناء و با جلق زدن از روشهای ارضاء میل جنسی است، این عمل با تحریک اندام جنسی شخص توسط خودش انجام میگیرد، معمولا انجام آن تا رسیدن به اوج لذت جنسی ادامه پیدا میکند،که در مردان همراه با بیرون پاشیدن مایع منی میباشد و در زنان بصورت اسپاسم (سفتی عضلانی)های همراه با لذت شدید در مهبل (واژن) میباشد. همچنین ابزارهایی وجود دارد که آمیزش جنسی را شبیهسازی میکند، از این رو استفاده از ابزارهای ماشینی نیز از جمله راههایی است که ممکن است زنان و مردان برای خودارضایی استفاده کنند.
استمنا یکی از روشهایی است که توسط مردان یا زنان برای خودارضایی صورت میگیرد. استمنا از نظر اسلام و دیگر ادیان مجاز نمیباشد.
خود ارضایی و فواید آن
نظر می رسد مردم براحتی و با رغبت در باره یکی از عادات ذاتی، Adaptive، بشر؛ صرفنظر از قوم و نژاد و کیش و آئین او به صحبت نمی نشینند. این در حالی است که مطالعات و آمار نشان می دهند تا 95 درصد از مردان و بیش از 90 درصد زنان بطور مرتّب به امر «خود ارضایی جنسی» می پردازند ولی بسیار عجیب است که حتی در جوامع پیشرفته غربی و حتی بعد از انقلاب جنسی دهه 60 میلادی، هنوز هم این امر مخصوصاً برای زنان یک عمل ننگین و شرم آور قلمداد میشود. «زیگموند فروید» روانکاو آلمانی نیز معتقد بود بازی زنان با گلیکوژن، Clitoris، خویش یک عمل ماقبل بلوغ جنسی و ابلهانه است و محلِّ وقوع طبیعی و بالغانه سکس صرفاً واژن، Vagina، است.
واقعا با این همه آسیب که با یک عمل نا آگاهانه جوان. جوان با آن روبرو می شود آیا با دانستن و توجیه بودن باز هم به این اعمال دست می زند و شاید کنترل این رفتارها دست کس دیگر است که با اینگونه رفتارها به اهداف شوم خود می رسند .
تا حالا به این موضوع توجه کردید که وقتی جوان افکار خود را درگیر چنین مسئله ای می کند دیگر توان فکر به موضوعات مهمتر که زندگیش را تحت شعاع قرار داده را ندارد و چه کسانی از این موضوع سود می برد.
چه کسی مایل است تا جوانان را درگیر یکی از ضعف های جنسی ببیند تا توان مقابله با مشکلات را در خود نبیند و تمام عمر خود را درگیر حل مسائل پیش پا افتاده زندگی خود کند.
یکی از بزرگترین مشکلات ما جوانان و حتی جوانان دیروز و شاید هم جوانان آینده من فکر نمی کنم. معلم بزرگوار من استاد دکتر شریعتی گفت و گوش شنوایی پیدا نکرد این بود
که یکی از مشکلات جوانان مسئله دین گریزی است و در مذهبی که نباید های آن از بایدهای آن بیشتر باشد از این بهتر نخواهد بود.
کلمه غریبیست ولی قدیمی . تا بحال فکر کردید که ما جوانان چرا این حالت بیمارگونه دین گریزی را داریم. مگر انسان ذاتا مذهبی و خداپرست نیست پس چرا جوانان از دین و آنهم چنین دینی مثل دین اسلام فرار می کنند؟
نماز - روزه - غیبت نکردن - دروغ نگفتن - تهمت نزدن و خداپرست بودن مگر بد است که جوانان از آن می گریزند و حتی عده ای به فرقه های شیطانی و شیطان پرستی می پیوندند و نابود می شوند و چرا میلی که در پیوستن به این مذاهب پوچ دارند را در مذهب اسلام ندارند.
باید خدمت شما خواننده محترم عرض کنم که دینمان مشکلی ندارد و ما جوانان هم مشکلی نداریم . پس مشکل از کجاست که جوانان اینگونه احساس دین گریزی دارند؟
مشکل از کسیست که دین را به ما معرفی کند و با افراط و تفریط ها و رفتارهای مضحک و سوالگونه ای که در جوانان بوجود می آید و کسی نیست که پاسخ دهد (جز به سوالات چندین ساله شرعی) که فکر می کنند تمام مشکلات دین مان ندانستن چنین سوالات شرعی تکراریست